خب ستیایی....اگه بهت بگم عمو ابوالفضل شوهر خاله ندا دختر خاله ی مامانیت چقدر عاااااااااشقته باورت نمیشه
هم خاله زهره و هم خاله ندا و هم عمو ابوالفضل
خاله ندا که هر روز تو مسافرت رنگ لاک پات رو عوض میکرد
خاله زهره هم که توی مسافرت بردت حموم چون هنوز مامانیت نمیتونه ببرت حموم و میترسه از دستش بیفتی.
ستیا انقدر که خاله ندا و عمو ابوالفضل تو رو دوست دارن و تو هم اونارو دوست داری وقتی خاله ندا یا عمو ابوالفضل باهات حرف میزنند یک خنده های بامزه میکنی عزیییییزم
تازه وقتایی که همه میرفتن بازار خرید و میرفتن دریا عمو ابوالفضل نگهت میداشته موشی