جوجه طلایی من"سلام"
نانازی ساعت 8 و نیم با مامانیت از خرید اومدین و اومدین و طبق همیشه اول اومدین دم خونه ی ما
مامانیت بهم گفت که بیام خونه ی شما تا تو رو نگهدارم و مامانیت بره حمام.....اول که لالا که بودی:
اما وقتی که یواشکی من بدون اینکه مامانت بفهمه بیدار میکنم خخخخخ و بعدش:((ا عمه
ستیا بیدار شد.البته من بیدارش نکردما خودش پاشد.))
وروجک من خیلی ناز میخندی...الهی همیشه بختدی نفسه من
و پرنسس کوچولو که لعاب برنج اصلا دوست نداره
خخخ قیافتو
ستیا جونم با اینکه خیییییلی برای نی نی دایی مجتبی ناراحت بودم اما تورو که دیدم یک عالمه از ناراحتیم
کم شد...مرسی ازین که دختر عمه ی منی فرشته کوچولو
عاشقتم توت فرنگیه من
یه بالن پر از آرزو های خوب تقدیم به بهترین دختر عمه ی دنیا
راستی چند تا عکس از تو امیرعلی و مهرناز هست که فردا میام برات میذارمشون
بووووووس...بای بای