سلام به ستیا جونم همه ی وجودم و دوستای گلش ستیا جون من تازه دیشب از مسافرت برگشتم
اول رفتیم تبریز و بعد هم که رفتیم شمال کشور ....یک روز بعدشم شما راه افتادین و اومدین جای
ما...اولین مسافرتت بود همراه خاله زهرا و دوستاش و دختر خاله های مامانیت
اما چون تعداد شما زیاد بود نتونستیم همه مون توی یک پلاژ باشیم به همین علت شما یک خونه
توی فریدونکنار اجاره کردین
دوشب هم شما اومدین جای ما .... راستش شب اول که شما خواب بودی وقتی هم بیدار شدی
گشنت بود و همش گریه میکردی به همین علت شما خیلی زود رفتین اما شب دوم که شما اومدین
قبل از شام فقط توی بغل خودم بودی و کلی باهات حرف زدم توهم همش میخندیدی عروسک
خوش خنده ی من.....تازه دوتایی باهمدیگه رفتیم لب ساحل و دریا رو تماشا کردیم
راستش عزیزم چون الان با تبلتم دارم واست پست میذارم به علت پر بودن حافظه ی تبلتم
نمیتونم واست عکس بذارم
باید امشب یا فردا شب برم خونه ی آقا جون الهه و با لب تابم واست پست بذارم
الانم چون مودم مون خراب شده با لبتاب نمیتونم بیام واسه همین باید برم خونه ی آقا جون و یا
بامودم دایی علی یا دایی مجتبی بیام
راستی توی این مدت دلم واسه ی همه ی دوستامون به خصوص بارانی و پریا جون خیلی تنگ
شده بود
ستیا جونم گفتنی ها زیاده عروسکم
دوستت دارم
امیدوارم زوده زود بتونم برای عکس و یه توضیحات درباره ی دوماهگیت و واکسن و ..... بدم
بای بای عروسکم