ستیا جون دیگه واقعا خیی خیلی بیشتر از سن خودت شیطونی و جلب توجه میکنی
خیلی وقت پیش مامانت بهم گفت ستیا یاد گرفته با صدای بلند ذوق میزنه
اول منظورشو نفهمیدم تا یه هفته قبل ازینکه بریم مسافرت البته یه هفته کمتر با مامانت و من و تو خاله زهرا و امیرعلی شب خونه خاله زینته مامانیت خوابیدیم شما هم تا 8 صبح بیدار بودی و کاملا خوش اخلاق
سر صبح ساعت 6 داشتم نگاه میکردمت تو هم با صدای یکم بلند جیغ های کوچولو میزدی انگار خیییلی خیلی خوشحال بودی
منم دلم میخواست یه گاز محکممم از لپات بگیرم
تازگی ها هم که تا باهات حرف میزنیم میخندی برامون
جغجغه هات رو هم خودت تو دستت نگه میداری و بعد تکونشون میدی و خودتو کلی ذوق میکنی
دوست دارم خرگوش کوچولو یه باهوشممممممم
بووووووووووووووس