یک شب خاطره انگیز خونه ی خاله زینت مامانی

سلام عشقمممم

همونطور که توی پست های قبلت گفتم یه چند شب قبل ازینکه بریم مسافرت با خاله زهرا و امیرعلی و من 

مامانت و توشب رفتیم خونه ی خاله زینت مامانت خوابیدیم و خییییلی  به هممون خوش گذشت و یک 

عالمه خندیدیم و حرف زدیم....تو هم برای اولین بار بسیاااااار دختر خوب و گلی بودی و اصلا ما رو اذیت

نکردی.

هر چند که همیشه دختر گلی هستی ولی اون شب دیگه فوق العاده بودی اما تا صبح ساعت 8 بیدار بودی

  ولی اصلا اذیت نکردی خوشگلم

خب بریم سراغ عکس های قشنگت :

توی این عکسا هنوز ساعت 12 شبه و داری باخودت بازی میکنی و تو عکس اولی هم داری با کمک من

انگشت میخوری گل گلی من

توی این عکسم خاله زهرا داره برای تو و امیرعلی و امیرمحمد پسر خاله زهره قصه میگه اما عکستون اصلا

 واضح نیست چون امیرعلی و امیرمحمد شیطونی میکردن نمیذاشتن من عکس بگیرم

         

اینجا هم ساعت 6 و نیم صبحه و تو هم داشتی تو ی اتاق با خودت بازی میکردی و جیغای کوچولو از روی

خوشحالی میکشیدی اما من بغلت کردمت و آوردمت بیرون تا بقیه رو بیدار نکنی خرگوش کو چولو ی باهوش

من

خب به طور خلاصه بگم که ساعت 7 بالاخره با هزار کلک تونستم بخوابونمت اما  10دقیقه هم نشد که دوباره

بیدار شدی تا ساعت 8 و نیم که با همدیگه روی مبل بیرون دوتاییمون خوابمون برد بعد عمو ابوالفضل شوهر

خاله ندا اومد بیدارمون کرد تا بریم تو اتاق بخوابیم

خب دیگه بعدشم با همدیگه تا ساعت 12 خوابیدیم و خیلی شب خوب و خاطره انگیزی بود امیرعلی و امیر

محمده شیطونم تا ساعت 5 بیدار بودن و هی با همدیگه الکی و بدون هیچ دلیلی میخندیم و خوابمونم نمیبرد

                    

ساعت 2 ام همه باهم رفتیم خونه ی خاله زهرا و تاشب من جاتون بودم بعدشم رفتم خونه ی مامانه مامانم 

پیش دختر خاله هااام

اینم دو تا عکس  خونه ی خاله زهرا از یه خوابه کوتاه تو جوجوی نانازم  و شیطونی امیرعلی نفسم

ستیا کوچولوم عاشقتم جیگر طلا ی من

بووووووس امیدوارم دوباره ازین شب ها خوب و خاطره انگیز برامون رقم بخوره


تاریخ : 29 تیر 1394 - 20:22 | توسط : مهدیه(دختر دایی ستیا جون) | بازدید : 1006 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی