خبر های داغ وروجک کوچولو
خیلی وقت پیش مامانت بهم گفت ستیا یاد گرفته با صدای بلند ذوق میزنه
اول منظورشو نفهمیدم تا یه هفته قبل ازینکه بریم مسافرت البته یه هفته کمتر با مامانت و من و تو خاله زهرا و امیرعلی شب خونه خاله زینته مامانیت خوابیدیم شما هم تا 8 صبح بیدار بودی و کاملا خوش اخلاق
سر صبح ساعت 6 داشتم نگاه میکردمت تو هم با صدای یکم بلند جیغ های کوچولو میزدی انگار خیییلی خیلی خوشحال بودی
منم دلم میخواست یه گاز محکممم از لپات بگیرم
تازگی ها هم که تا باهات حرف میزنیم میخندی برامون
جغجغه هات رو هم خودت تو دستت نگه میداری و بعد تکونشون میدی و خودتو کلی ذوق میکنی
دوست دارم خرگوش کوچولو یه باهوشممممممم
بووووووووووووووس
سوغاتی من و مامانم واسه ستیا عسلی
روش زده بود 6 تا 9 ماه
اما خیلی کوچولو ی خود لباس
شما قرار بوده امشب راه بیفتین که اگر هم امشب راه بیفتید تا صبح ایشالا میرسین
دلم واست تنگ شده ستیاااااااااااااا
عاااااااااااااااااشقتم جوجو طلایی
اردیبهشتی کوچولو بعد از واکسن دوماهگی
مامانیت میگفت موقعی واکسن زدن به پات بعدش از پات یه عالمه خون اومده
فدات بشم من عروسکه خوشگل
تازه تا دو روز هم تب خفیف داشتی
خدارو هزار مرتبه شکر که الان دوباره خوبه خوب شدی نانازی
دوستای خوب
هم تو رو هم پریا جونو
امیدوار در آینده هم مثل الان دوستایی خوب و همیشگی برای هم باشین
بعد از یه وقفه ی طولانی
سلام به ستیا جونم همه ی وجودم و دوستای گلش ستیا جون من تازه دیشب از مسافرت برگشتم
اول رفتیم تبریز و بعد هم که رفتیم شمال کشور ....یک روز بعدشم شما راه افتادین و اومدین جای
ما...اولین مسافرتت بود همراه خاله زهرا و دوستاش و دختر خاله های مامانیت
اما چون تعداد شما زیاد بود نتونستیم همه مون توی یک پلاژ باشیم به همین علت شما یک خونه
توی فریدونکنار اجاره کردین
دوشب هم شما اومدین جای ما .... راستش شب اول که شما خواب بودی وقتی هم بیدار شدی
گشنت بود و همش گریه میکردی به همین علت شما خیلی زود رفتین اما شب دوم که شما اومدین
قبل از شام فقط توی بغل خودم بودی و کلی باهات حرف زدم توهم همش میخندیدی عروسک
خوش خنده ی من.....تازه دوتایی باهمدیگه رفتیم لب ساحل و دریا رو تماشا کردیم
راستش عزیزم چون الان با تبلتم دارم واست پست میذارم به علت پر بودن حافظه ی تبلتم
نمیتونم واست عکس بذارم
باید امشب یا فردا شب برم خونه ی آقا جون الهه و با لب تابم واست پست بذارم
الانم چون مودم مون خراب شده با لبتاب نمیتونم بیام واسه همین باید برم خونه ی آقا جون و یا
بامودم دایی علی یا دایی مجتبی بیام
راستی توی این مدت دلم واسه ی همه ی دوستامون به خصوص بارانی و پریا جون خیلی تنگ
شده بود
ستیا جونم گفتنی ها زیاده عروسکم
دوستت دارم
امیدوارم زوده زود بتونم برای عکس و یه توضیحات درباره ی دوماهگیت و واکسن و ..... بدم
بای بای عروسکم
بعد از مهمونی در حال انگشت خوردن
اول مامانت نمیذاشت انگشت بخوری اما بعد از دکترت مشورت گرفت دکی جونت گفت اننگشت خوردن خیلی خوبه و نی نی ای که انگشت میخوره میتونه خودشو آروم کنه
کوچولو ی اردیبهشتی
چند وقت پیش همون اوایلی که شما بدنیا اومده بودی توی سایت برترین ها خوندم که متولدین اردیبهشت تا خودشون نخوان بخوابن هیچ کس نمیتونه وادارشون که بخوابن
منم مثل تو هم تا خودم نخوام بخوابم به هیچ عنوان خوابم نمیبره
بخواب دیگه دخمل گل
این عکس مال قبل از مهمونی دیشبه
ما هم داشتیم همه ی تلاشمون رو میکردیم تا شما بخوابی و بذاری ما به کارامون برسیم.
جنابعالی هم که اینجا تنها کاری که نمیخواستی بکنی خواب بود
اما بجاش تو مهمونی خیلی دخمل خوبی بودی و از اول مهمونی خوابیدی
انقدر هم شلوغ بود که نتونستم اونجا ازت عکس بگیرم
اما قبل و بعد از مهمونی ازت عکس گرفتم که عکس بعد از مهمونی هم برات مبذارم خوشملم
بووووووووس